محل تبلیغات شما

بعد از اینکه من عکسِ پیتزا رو فرستادم تو گروه

و یه کم حرف زدیم

زارع نوشت فلان پیتزا فروشی رو رفتین؟!

و فاطمه هم گفت:نه،آدرسش کجاست

و زارع هم آدرس رو نوشت

و فاطمه پرسید:مغازه از خودته؟!

*فکر کنم فاطمه علاقه یِ خاصی داره بدونه که کیا مستاجر هستند و کیا صاحاب مغازه!*

و زارع هم نوشت نه واسه یِ یکی از اقواممونه!

منم نوشت پس داری تبلیغ پیتزا فروشی فامیلتونو میکنی!

و زارع گفت نه دلم میخواد پیتزا خَش (خوشمزه) بخورید!

منم گفتم اگه واقعا دلت میخواد پس یه بار ناهار مهمونمون کن!

زارع هم گفت چی؟! صدات نمیاد!

منم نوشتم پس بچه ها پنجشنبه ناهار مهمون اقای زارع

زارع هم نوشت باشه مهمون من ولی به شرط اینکه شرطمو قبول کنید!

که بچه ها گفتن چه شرطی؟

و زارع گفت باید جرئت سر یه میز نشستن رو هم داشته باشین

من زارع رو ریپلای کردم و نوشتم خدا به خیر کنه!معلوم نیست چه آشی واسمون پختی!

زارع هم نوشت مظلوم تر و آروم تر از منم هست؟!

(میخواستم بگم پس اون بچه بیشعوری که تو دانشگاه میبینمش،عمه یِ منه؟!)

زهرا هم نوشت مشکوک میزنی عامو (این عامو چیه افتاده سر زبون این بچه؟!)

و زهرا و فاطمه هم قبول کردن!

و ناهید هم اومد و نوشت قبوله!

که زارع به ناهید گفت عه شما از کجا پیدات شد!!

ناهید هم گفت همینجا بودم ولی چیزی نمیگفتم

و زارع هم گفت پس به شما پیتزا تعلق نمیگیره

و ناهید هم گفت باشه

و زارع هم گفت شوخی کردم ناراحت نشو! واسه بچه هم سفارش بده (منظورش نازنین بود)

*مرز هایِ چاپلوسی و پاچه خواری رو در هم نوردید!*

 

 

ادامه پستِ بعد.

نارفیقی در پوستینِ رفیق!

اتفاقات جا مانده...! قسمت8

اتفاقات جا مانده...! قسمت7

هم ,زارع ,نوشت ,رو ,پس ,پیتزا ,هم گفت ,زارع هم ,هم نوشت ,ناهید هم ,و فاطمه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها