شنبه شب بود که صائمه تو گروه نوشت که فردا امتحان تو شهری دارم و واسم دعا کنید که قبول شم
و زارع هم اومد گفت که قبول نمیشی و دعا کردن فایده نداره
که صائمه و زارع باز باهم کل کلشون شروع شد
و منم چند تا نکته آموزشی بهش گفتم
خلاصه فردا صبح صائمه اومد و گفت که به خاطر اینکه نزدیک جدول پارک کرده افسر رد ش کرده
و منم از جهت دل داری دادن در اومدم و گفتم که:
سرهنگِ عقده ای بوده و همیشه 99.9 درصد همه افراد رو بار اول رد میکنند تا دوباره بری و پول بیشتری به جیب بزنند و اون 0.1 درصد هم فامیلایِ خود سرهنگ هستند که قبول میشن
که صائمه گفت چقدر خوب دلداری میکنی
منم نوشتم دل داری نیست قربونت برم(دروغ گفتم) و واقعیته
و تو ادامه نوشتم که:
فکر میکنی خودِ آقای زارع بار چندم قبول میشه؟مطمئن باش بار 5-6 ام به بعد!
که زارع همون لحظه اومد و گفت نگفتم قبول نمیشه؟(زهرمار)
و باز صائمه فحش میداد به زارع
و زارع هم میخندید(اسکوله بچم)
درباره این سایت